چگونه به دیگران بگویم طلاق گرفته ام؟
تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۲۴۹۳۱۶
چگونه خبر طلاق مان را به دیگران بدهیم ؟ روش صحیح چیست؟ چرا صحبت درباره طلاق و جدایی تا این حد سخت است؟ چه زمانی و چطور درباره تصمیم به جدایی با دیگران صحبت کنم؟ خبر جداییم را به چه کسانی و چطور بدهم؟ دسته اول: دوستان نزدیک، اعضای فامیل یا هر آشنایی که رابطه خوبی با او دارید دسته دوم: افرادی که با آنها تعاملات روزمره دارید ولی صمیمیت زیادی بینتان نیست دسته سوم: دوستان مشترک دسته چهارم: افرادی که بخشی از زندگی روزمره شما نیستند آیا لازم است طلاقم را مخفی کنم؟ چگونه خبر طلاق مان را به دیگران بدهیم ؟ روش صحیح چیست؟
به گزارش اقتصاد آنلاین، بنابراین اگر تصمیم به جدایی دارید یا به تازگی جدا شدهاید، احتمالا یکی از مهمترین دغدغههایتان این است که “چطور باید این خبر را به دوستان و آشنایان، فامیل و همکاران بدهم؟ اصلا به چه کسانی لازم است این خبر را بدهم؟ آیا لازم است همه دلایلم برای طلاق را به دیگران توضیح دهم؟” این سوالات و بسیاری سوالات دیگر مدام در ذهنتان میچرخد و به حس و حال ناخوشایند این روزهایتان دامن میزند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ازدواج یک تغییر کلی و همهجانبه در زندگی هر فرد است که روی جنبههای مختلف زندگیش از جمله جنبه خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و هویتی تاثیر میگذارد. بنابراین وقتی از همسرتان جدا میشوید، تاثیر این جدایی را در تمام این جنبههای زندگیتان میبینید. یکی از مهمترین این جنبهها، نوع ارتباطتان با اعضای نزدیک خانواده، دوستان، آشنایان و حتی همکارانتان است. انگار که دوباره باید رابطهتان را با این افراد، اینبار به عنوان فردی که جدا شده، بازسازی کنید. اما در اوایل جدایی شما هنوز نتوانستهاید با خودتان و هویت جدیدتان کنار بیاید. درواقع هنوز خودتان گیج و سردرگم هستید. “کار درستی کردم؟ واقعا زندگیم جای اصلاح و ترمیم نداشت؟ نکنه عجولانه تصمیم گرفتم؟ میتونم تنهایی به زندگیم ادامه بدم؟ برای بقیه زندگیم چه برنامهای دارم؟”
با خودتان فکر میکنید: “به محض اینکه به کسی بگویم جدا شدم قرار است سوالاتی مثل آخه چرا؟ یعنی نمیشد کاریش کرد؟ سریع تصمیم نگرفتی؟ به آیندهات فکر کردی؟ چیکارا میخوای کنی؟… را از من بپرسد. وقتی هنوز خودم نمیتوانم پاسخ واضحی برای این سوالات داشته باشم، چطور میتوانم به دیگران در اینباره توضیح دهم؟” بنابراین طبیعی است در این شرایط مضطرب شوید و صحبت کردن درباره جدایی با دیگران برایتان سخت باشد.
از طرفی اکثر افراد، طلاق را نوعی شکست و خودشان را یک فرد شکستخورده میدانند. اگر به ماجرا اینطور نگاه کنید طبیعی است که دادن خبر طلاق را مساوی با اعلام شکست خودتان بدانید. در چنین شرایطی پیش از اینکه اصلا کسی بخواهد شما و شرایط زندگیتان را قضاوت کند، خودتان با ذهنخواهی شروع به پیشبینی قضاوتهای دیگران میکنید: “الان با خودشون میگن عرضه حفظ زندگیش رو نداشت، تا آخر عمرش باید تنها بمونه، حتما یه عیب و ایرادی داشت که این بلا سرش اومد…” همین ذهنخواهی و نسبت دادن احساسات و افکار منفی خودتان به دیگران، باعث میشود اطلاع دادن به آنها کار بسیار سخت و عذابدهندهای بدانید.
همانطور که گفتیم بسیاری از این افکار، نگرانیهای خودتان و در نتیجه کاهش شدید عزتنفستان است، با اینحال بسیاری از این قضاوتها جنبه واقعی و بیرونی هم دارند. همه ما از نوع نگاه بخشی از افراد جامعه به موضوع طلاق و فردی که جدا شده آگاهیم و چه خودمان طلاق را تجربه کردهباشیم یا نه، نظرات اطرافیانمان را درباره افراد طلاق گرفته زیاد شنیدهایم و حتی گاهی با رفتارهای نامناسب آنها هم روبهرو بودهایم. بنابراین بخش زیادی از نگرانیهای شما طبیعی و واقعی هستند.
با همه این صحبتها باید یاد بگیرید با این شرایط سخت به شیوه درست و موثری روبهرو شوید. چون بسیاری از افراد برای اینکه تا حد ممکن کسی از ماجرای طلاقشان باخبر نشود، خودشان را منزوی میکنند. انزوایی که در این روزها و شرایطِ سخت میتواند دشمنتان باشد. بنابراین در ادامه به شما یاد میدهیم چطور به شیوه صحیحی با این مسئله مواجه شوید و رابطهتان را با آدمهای اطرافتان براساس شرایط و هویت جدیدتان بازسازی کنید.
چه زمانی و چطور درباره تصمیم به جدایی با دیگران صحبت کنم؟بهتر است تا زمانی که تصمیمتان قطعی نشده، تا حد ممکن کسی را در جریان ماجرا قرار ندهید. البته حتما در این شرایط نیاز دارید با دیگران مشورت کنید، اما باید افراد مناسبی را پیدا کنید. بهتر است این افراد از اعضای نزدیک خانوادهتان یا از دوستان نزدیکتان باشند. کسانی که اطمینان دارید در هر شرایطی صلاح شما را میخواهند، افراد رازدار و قابل اطمینانی هستند، میتوانند بدون قضاوت منفی ماجرا را منطقی ببیند و به شما کمک فکری و احساسی کنند. هنگام تصمیمگیری فقط باید با چنین افرادی صحبت کنید. قبل از قطعی شدن تصمیمتان دلیلی ندارد افراد دیگر در جریان این ماجرا قرار بگیرند.
بعد از اینکه تصمیمتان جدیتر شد لازم است خانواده درجه یک خودتان و همسرتان و دوستان خیلی نزدیک و صمیمیتان در جریان ماجرا قرار بگیرند. بهتر است نحوه بیان موضوع را چندبار با خودتان تمرین کنید تا اضطرابتان کمتر شود و برای عکسالعملهای احتمالی آنها آماده شوید. سعی کنید در یک شرایط آرام و بدون تنش برایشان توضیح دهید که به چه دلایلی چنین تصمیمی گرفتهاید، چه تلاشهایی برای ترمیم زندگیتان انجام دادهاید، تصمیمتان چقدر جدی است و چه کمکها و حمایتهایی از آنها میخواهید. طبیعی است که خانوادهتان در این شرایط بخواهند منصرفتان کنند، درباره اقدامات و دلایلتان سوالات بیشتری بپرسند و راهکارهایی ارائه دهند. سعی کنید با صبوری به سوالاتشان پاسخ دهید و در عین حال به راهکارهایی که میدهند و کمکهایی که میخواهند در راستای ترمیم زندگیتان ارائه دهند، به طور جدی توجه کنید چون ممکن است همچنان راهی برای اصلاح زندگیتان باشد که شما به آن توجه نکردهاید. حتی اگر هیچ کمکی از دستشان برنیاید یا پیشنهاد قابل تاملی نداشتهباشند، احتمالا لازم است چند روزی را با صبوری با آنها پیش بروید تا با موضوع کنار بیایند و متوجه شوند که تصمیم شما جدی است.
خبر جداییم را به چه کسانی و چطور بدهم؟زمانی که دیگر شما مرحله تصمیمگیری را پشت سر گذاشتهاید و وارد پروسه جدایی شدهاید یا مراحل قانونی آن را پشت سر گذاشتهاید و کاملا جدا شدهاید، احتمالا دوستان نزدیک، خانواده یا بعضی از افراد فامیلتان در جریان قرار گرفتهاند. بعضی از آشنایانتان ممکن است این خبر را از فرد دیگری شنیده باشند و خودشان در اینباره با شما صحبت کنند، افراد بسیاری هم از دوستان و آشنایان هستند که هنوز خبر ندارند.
بهتر است قبل از مواجه با دیگران و صحبت درباره موضوع طلاقتان، دایره افرادی که با آنها ارتباط دارید را در ذهنتان دستهبندی کنید تا برایتان مشخص شود با هرکس چطور و به چه اندازه لازم است صحبت کنید. درواقع یکی از مهمترین مسائلی که در این زمینه باید به آن توجه کنید این است که به هرکس در حد رابطهای که با او دارید توضیح دهید نه از روی اجبار یا به خاطرکنجکاویهای شخصی آنها.
دسته اول: دوستان نزدیک، اعضای فامیل یا هر آشنایی که رابطه خوبی با او داریداین افراد چون برایتان مهمتر هستند و درزندگی فردی و خصوصیتان نقش بیشتری دارند، طبیعتا لازم است زودتر و با جزئیات بیشتر در جریان ماجرا قرار بگیرند. پس میتوانید خودتان این خبر را به آنها بدهید، دلایل جداییتان را برایشان واضحتر توضیح دهید و درباره حس و حال این روزهایتان با آنها صحبت کنید. شما میتوانید در ادامه از این افراد حمایتهای عاطفی بگیرید.
دسته دوم: افرادی که با آنها تعاملات روزمره دارید ولی صمیمیت زیادی بینتان نیستافرادی مثل همکاران یا همکلاسیها نیز بهتر است در جریان جداییتان قرار بگیرند، چون درصورت عدم صحبت درباره این موضوع ممکن است مجبور شوید برایشان نقش بازی کنید. لازم نیست این موضوع را بدون مقدمه بیان کنید، بلکه در اولین فرصتی که ایجاد شد اشاره کوتاهی به موضوع بکنید.
مثلا وقتی همکارتان حال همسرتان را پرسید، میتوانید به او بگویید: “راستش ما چندوقته از هم جدا شدیم”. نکته مهم این است که شما موظف نیستید کاملا و دقیقا برایشان توضیح دهید که علت طلاقتان چه بوده است. این شما هستید که تعیین میکنید تا چه حد قرار است درباره دلایل جداییتان با دیگران صحبت کنید. مثلا ممکن است شما دوست نداشته باشید برای همکارتان توضیح دهید که به دلیل خیانت همسرتان از او جدا شدید و این موضوع معذبتان کند، پس میتوانید به گفتن جملهای مثل “مشکلاتی داشتیم که نتونستیم با هم کنار بیاییم” بسنده کنید. اگر شرایط کاریتان این احساس امنیت را به شما میدهد و درعین حال فکر میکنید تا مدتی نیاز به همراهی و حمایت دارید و ممکن است این شرایط روی روال کارتان تاثیراتی داشته باشد، میتوانید موضوع را به طور مختصر برای مدیرتان توضیح دهید و به او بگویید ممکن است چند هفتهای کمی حالتان خوب نباشد و درعین حال تاکید کنید که همه تلاشتان را میکنید که این موضوع کمترین تاثیر را روی کارتان داشته باشد. البته همانطور که گفته شد تصمیم به انجام این کار باید بر اساس شرایط محیط کاریتان گرفته شود.
دسته سوم: دوستان مشترکصحبت درباره جدایی برای دوستان مشترک احتمالا خیلی سختتر باشد. هنگام خبر دادن به آنها یا صحبت با آنها درباره موضوع طلاقتان تا حد ممکن از همسرسابقتان بدگویی نکنید یا به مسائلی که حدس میزنید همسر سابقتان دوست ندارد آنها بدانند اشاره نکنید. حتی اگر آنها شروع به بدگویی از همسرسابقتان کردند با آنها همراه نشوید. با آرامش برایشان توضیح دهید که دوست دارید رابطهتان را با آنها حفظ کنید و میخواهید دوستان خوبی برای هردویتان باقی بمانند، پس از آنها انتظار ندارید یارکشی کنند. فقط لازم است شرایط را به درستی مدیریت کنید، مثلا اینکه از این به بعد صحبت درباره او را از دایره مکالماتتان حذف کنید.
دسته چهارم: افرادی که بخشی از زندگی روزمره شما نیستندنیازی نیست برای اطلاع دادن یا توضیح درباره جداییتان به دوستان و آشنایان دور یا کسانی که در زندگی روزمره شما جایی ندارند، زمان و انرژی خاصی بگذارید. هر زمان که خودشان فهمیدند و اگر در اینباره مستقیما با شما صحبت کردند، میتوانید توضیح مختصری بهشان دهید. البته این به معنی نیست که باید از آنها مخفی کنید، بلکه منظور این است که ذهنتان را درگیر آنها و اینکه چطور باید بفهمند نکنید.
نحوهای که شما خبر طلاقتان را به دیگران میدهید و درباره موضوع با آنها صحبت میکنید، نشاندهنده نوع نگاه شما به جداییتان است. اگر با ترس یا خجالت دراینباره صحبت کنید، این احساستان را به طرف مقابل هم منتقل میکنید و روی قضاوت و برخورد او اثر میگذارید.
پس سعی کنید درباره جداییتان محکم و با قدرت صحبت کنید. درباره همسرسابقتان بدگویی نکنید یا سعی نکنید خودتان را خیلی شاد و خوشحال نشان دهید. تا حد ممکن واقعی و در عین حال محکم و خلاصه در این باره صحبت کنید. هرجایی دیگر علاقهای به توضیح بیشتر نداشتید به صورت غیرمستقیم یا مستقیم آن را بیان کنید. مثلا بگویید: “ولش کن دیگه. این موضوع برای من تموم شده، تو خودت این روزا چیکار میکنی..”. حتی اگر خیلی اصرار داشتند که درباره جزئیات بدانند خیلی ساده و با آرامش برایشان توضیح دهید که دوست ندارید بیشتر از این در اینباره صحبت کنید.
نسبت به رفتارها و حرفهای دیگران واکنش شدید نشان ندهید. واقعیت این است که همانقدر که این شرایط برای شما معذبکننده است، برای طرف مقابل هم تا حدی اینطور است، چون ممکن است او هم نداند چه برخوردی باید نشان دهد. بنابراین ممکن است به خاطر اضطراب یا حتی ناآگاهیش واکنشهای نامناسبی نشان دهد یا از کلمات نامناسبی استفاده کند. مثلا بعضی افراد در چنین شرایطی دلسوزی شدیدی نشان میدهند یا طوری برخورد میکنند که احساس شکست خورده بودن در شما تقویت میشود. در این حالت با خودتان نگویید “چقدر بدبخت شدم که اینم باید برام دل بسوزونه یا چقدر قابل ترحم شدم”. جور برخورد اشتباه دیگران و ناآگاهیها آنها را شما نباید بکشید.
حتی اگر قضاوتهای اشتباهی درباره شما میکنند با خودتان فکر کنید “من خودم چقدر این موضوع را قبول دارم؟ آیا واقعا فکر میکنم بدبخت و قابل ترحمم؟ چقدر از حرف یا رفتار او از روی ناآگاهی و عدم شناختش از این شرایط و وضعیت من است؟ آیا ارزش دارد خودم را به خاطر قضاوت و ناآگاهی او اذیت کنم؟”. برای عبور بهتر از این روزها باید تمرین کنید که همه چیز را به خودتان ربط ندهید و برای مسائلی که ممکن است خیلی مهم نباشند انرژی نگذارید. به اندازه کافی موضوعاتی وجود دارند که در این شرایط شما را ناراحت و اذیت کنند، بنابراین برخی از مسائل کم اهمیتتر را حذف کنید.
آیا لازم است طلاقم را مخفی کنم؟طبیعی است که شما آمادگی بیان کردن موضوع طلاقتان را در بعضی محیطها یا برای بعضی افراد، در حال حاضر نداشته باشید، اما اینکه تصمیم بگیرید موضوع طلاقتان را در محیطهای روزمره برای همیشه مخفی کنید، به شما آسیب میزند. چون مجبور میشوید همچنان نقش یک فرد متاهل را برای دیگران بازی کنید. مثلا حلقه دستان باشد یا گاهی داستانهایی از خودتان درباره زندگی و همسرتان بسازید.
ادامه دادن این شرایط اجازه نمیدهد بتوانید هویتتان را بازسازی کنید و درباره طلاقتان به پذیرش برسید. با وجود تمام قضاوتها و مشکلاتی که ممکن است برای فردی که طلاق گرفته در محیطهای اجتماعی به وجود بیاید و مسائل واقعی هم هستند، راه کنار آمدن با آنها مخفی کردن و نقش بازی کردن نیست. نحوه رفتار شما با دیگران، نوع مرزگذاریهایتان و شیوهای که هویت و زندگیتان را بازسازی میکنید تا حد زیادی نظر و رفتار دیگران را در برابر شما تغییر میدهد و اصلاح میکند. دوره بازگشت به زندگی پس از جدایی به شما کمک میکند هویت، زندگی و ارتباطاتتان را به شیوهای صحیح بازسازی کنید، به پذیرش برسید و از این مرحله از زندگیتان عبور کنید.
اعلام خبر طلاق به دلایل بسیاری مثل سردرگمی خود فرد، ترس از قضاوت دیگران و کاهش عزت نفس و داشتن حس شکستخورده بودن، موقعیت سخت و اضطرابآوری است. با اینحال باید با این سختی مواجه شد، چون مخفی کردن موضوع و صحبت نکردن از آن، شما را منزوی میکند و جلوی پذیرش ماجرا در ذهنتان و بازسازی هویت و زندگیتان را میگیرد. در این شرایط شما باید افراد مختلفی که با آنها در ارتباط هستید را دسته بندی کنید و برای هر دسته براساس نوع ارتباط و نزدیکیتان موضوع را توضیح دهید. قاعدتا خانواده درجه یک و دوستان نزدیکتان اولین دستهای هستند که باید موضوع را برایشان با جزئیات بیشتر توضیح دهید.
در ادامه باید موضوع را برای افرادی که رابطه روزمره، اما نهچندان نزدیک دارید، توضیح دهید، اما لازم نیست درباره دلایل جدایی و جزئیات ماجرا اطلاعات اضافی و دقیقی به آنها دهید. هنگام توضیح ماجرا برای دوستان مشترکتان به هیچ وجه از همسرسابقتان بدگویی نکنید و نخواهید یارکشی کنید. لازم نیست ماجرا را برای افرادی که نقش مهمی در زندگی روزمرهتان ندارند توضیح دهید، هر زمان که خودشان باخبر شدند و اگر مستقیما با شما در اینباره صحبت کردند، اشارهای کلی و مختصر به ماجرا داشته باشید.
منبع: همیار عشق
منبع: اقتصاد آنلاین
کلیدواژه: زندگی مشترک طلاق جدایی خبر طلاق باره صحبت زندگی روزمره بازسازی کنید درباره جدایی دوستان نزدیک دوستان مشترک صحبت درباره قرار بگیرند ماجرا قرار تا حد ممکن زندگی تان صحبت کنید تصمیم تان قضاوت ها خبر طلاق جدا شده ذهن تان مهم تر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۲۴۹۳۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟
فرارو- روانشناسان مختلفی به تحلیل شخصیت "صدام حسین" دیکتاتور اسبق عراق پرداخته اند. یکی از شناخته شدهترین آنان "جرولد مورتون پست" روانپزشک و تحلیلگر سابق سیا بود که در برخی از منابع از او به عنوان ابداع کننده "روانشناسی سیاسی" نیز یاد شده است.
قسمت اول گزارش فرارو با عنوان "آیا صدام حسین واقعا "دیوانه خاورمیانه" بود منتشر شد. در گزارش اول به بررسی نظرات مورتون پست درباره صدام پرداخته شد. در ادامه قسمت دوم گزارش را میخوانیم:
دیدگاههای روانکاوانه دیگر درباره صداماز دیگر روانشناسانی که به بررسی ویژگیهای روانی صدام پرداخته اند میتوان به "اوبری ایملمن" دانشیار روانشناسی در دانشگاه سنت جانز در امریکا اشاره کرد.
از دید او صدام حسین را میتوان از نظر روانکاوانه در قالب سندرم "خودشیفتگی بدخیم" توصیف کرد. مولفههای اصلی این سندرم خودشیفتگی بیمارگونه، ویژگیهای ضد اجتماعی، ویژگیهای پارانوئید و پرخاشگری بدون محدودیت است.
او در این باره نوشته است: "صدام حسین خودشیفتگی بیمارگونه را از خود نشان میدهد الگویی شخصیتی که با بزرگ نشان دادن بیش از اندازه خود و اعتماد به نفس بیش از حد شناخته میشود تا حدی که فرد را از همدردی با درد و رنج آنان ناتوان میسازد. افراد دارای این ویژگیها عاری از همدلی و رنج انسانی هستند که به آنان اجازه میدهد تا به همان راحتی که میخواهند دشمنان خود را وحشیانه حذف کرده و علیه مردم خود دست به جنایت بزنند".
او میافزاید: "چنین رهبران بی پرنسیب (فاقد اصول) و خودشیفتهای با احساس غرور و خودپسندیای که دارند نسبت به رفاه و آسایش حال دیگران بی تفاوت هستند. آنان میل به استثمار دیگران را دارند و یا دست کم انتظار دارند از سوی دیگران برسمیت شناخته شده یا مورد توجه ویژه قرار گیرند بدون آن که مسئولیتهای متقابلی را بپذیرند. نادیده گرفتن حقوق دیگران و گرایش به نادیده گرفتن قراردادها در آنان دیده میشود. آنان اعمال متهورانه را با خیال پردازیهای گسترده و تعصبات صریح توجیه میکنند. این نظر توصیفی این عده ممکن است به عنوان افراد فاقد "سوپرایگو"* (فراخود) توصیف شوند که نشان دهنده بی وجدان بودن و بی اخلاق بودن در قبال سایرین است. این افراد، غیر وفادار و استثمارگر ویژگیهای مشترکی با شیادان و شارلاتانهای جامعه دارند. آنان نسبت به قربانیان شان کینه توز بوده و آنان را تحقیر میکنند. آنان در شیوههای نفوذ اجتماعی مهارت دارند.
آنان به بیگناهی تظاهر میکنند و در فریب دادن مکارانه دیگران با جذابیت و زرنگی شان مهارت دارند. جهت گیری اصلی آنان خیانت کردن به دیگران است و استدلال شان این است: "پیش از آن که آنان با شما این گونه رفتار کنند شما با آنان این گونه رفتار کنید". آنان با سبک حیله گرانه شان مدام درمحاسبات شان نقشه کشیده و دیگران را دستکاری میکنند. آنان خودمحور هستند نسبت به نیازها و حقوق دیگران بی تفاوت بوده و در شکار افراد ضعیف و آسیب پذیر مهارت دارند. آنان فاقد احساس گناه واقعی هستند و وجدان اجتماعی اندکی دارند و اصولا فرصت طلبانی هستند که از فریب دادن سایرین لذت میبرند و به دلیل سهل اغوا شدن سایرین آنان را تحقیر میکنند".
ایملمن در ادامه تحلیل خود درباره ویژگیهای روانی صدام به ویژگیهای "ضد اجتماعی" (سایکوپاتیک) در او پرداخته و مینویسد:" وجدان اجتماعی ضعیف افراد خودشیفته بدخیم اساسا توسط منفعت شخصی اداره میشود. رهبر خودشیفته بدخیم همچون صدام با انگیزههای قدرت و خود بزرگ بینی هدایت میشود. با این وجود، غیر اخلاقی بودنش به او اجازه میدهد تا از عقاید اصولی و اعتقادات عمیق دیگران (برای مثال از ارزشهای مذهبی یا شور ملی) برای تحکیم قدرت خود سوء استفاده کند.
مواجهه چنین افرادی با تهدید مجازات منصرف شان نمیکند. آنان به شکل منحصر بفردی در برابر انگیزههای اقتصادی، تحریمها یا هر فشار دیگری که فاقد زور و استفاده از قوه قهریه باشد مقاومت میکنند. آنها دارای ویژگیهای ضد اجتماعی و اساسا حریص هستند. آنان احساس میکنند زندگی حق شان را به آنان نداده و دیگران سهمی بیش از حق شان دریافت کرده اند. بنابراین، حسادت میل به انتقام جویی در وجودشان برانگیخته میشود و آرزوی گرفتن چیزی را دارند که از آن محروم شده اند. از دید آنان تنها با در اختیار داشتن قدرت میتوان به این حق دست یافت".
ایملمن اشاره میکند در پسنمایی بزرگتر از شخصیت رهبرانی چون صدام ذهنیت پارانوئیدی و باور آنان به تحت محاصره قرار گرفتن وجود دارد و به همین خاطر چنین افرادی منزوی هستند. او مینویسد: "افرادی که در رأس قدرت هستند و دچار خودشیفتگی بدخیم و پارانوئیدند، تشنه قدرت، بی اعتماد و کینه توز نسبت به سایرین و هم چنین به شدت حسود هستند. آنان جنگ طلب بوده و میل بیرحمانهای برای انتقام از دیگران و پیروز شدن بر آنان دارند. آنان بدخواهیای که درون خود احساس میکنند را به دیگران نسبت میدهند. باورهای آزاردهنده آنان ممکن است ابعادی تقریبا هذیانی به خود بگیرد. ویژگی بارز پارانویای بدخیم جهت گیری شدید نسبت قدرت و نیاز همزمان به مقاومت در برابر همه تاثیرات خارجی است.
این افراد سرسختانه به استقلال و اعتقاد به ارزش شخصی خود میچسبند. آنان انتقاد از خود را دارای انگیزه بدخواهانه به منظور تضعیف عزت نفس و خنثی کردن استعدادهای شان و تسلیم شدن در مقابل اراده دیگران قلمداد میکنند. این رهبران امتیازات کمی میدهند و تمایل دارند تا جایی که لازم است خشونت را تشدید کنند و تا زمانی که دیگران تسلیم نشوند از تسلیم شدن خودداری میکنند. با این وجود، این رهبران بدخواه محدودیتها پیش روی شان برای دستیابی به جاه طلبیهای شان را تشخیص میدهند".
همانندیهای روانی صدام با هیتلرفردریک ال کولیج" و "دنیل ال سگال" پژوهشگران دانشگاه کلرادو با انجام پژوهشی که در نشریه روانشناسی نظامی در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد به این نتیجه رسیدند که صدام بسیاری از مولفههای اختلال شخصیتی "آدولف هیتلر" را داشته اگرچه از نظر آنان ویژگی سادیستی (دگرازار گرایانه) در صدام قویتر از هیتلر بوده است. آنان در مقاله خود در این باره نوشته اند: "به نظر میرسد که یک مجموعه اختلال شخصیتی تحت عنوان چهار بزرگ برای این دو دیکتاتور وجود داشته و آنان سادیست، ضد اجتماعی، پارانوئید و خودشیفته بودند. هم چنین مشخص شد که صدام احتمالا برخی از صفات یا ویژگیهای اسکیزوفرنی پارانوئید که در آن ذهن بیمار با واقعیت منطبق نیست را داشته است. پیامدهای دیپلماسی و مذاکره با افرادی با چنین مشخصات شخصیتی این گونه بیان میشود:"او مردی خطرناک با تسلیحات خطرناک است".
آنان میافزایند: "افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید به طور فراگیر نسبت به دیگران بی اعتماد و مشکوک هستند و انگیزههای دیگران را معمولا بدخواهانه تفسیر میکنند. افراد مبتلا به این اختلال معمولاً تصور میکنند که افراد دیگر از آنان سوء استفاده میکنند، به آنان آسیب میرسانند یا آنان را فریب میدهند حتی اگر هیچ گونه شواهدی برای حمایت از این دیدگاه شان وجود نداشته باشد. آنان در مورد وفاداری و امانتداری دوستان و اطرافیان شان دچار سوء ظن هستند. این الگو قطعا با شخصیت صدام انطباق دارد.
جلسه معروف او در سال ۱۹۷۹ میلادی با حضور نخبگان حزبی و مقامهای ارشد شاهدی قوی است که نشان میدهد او دچار پارانویا بود. در آن جلسه او در حال سیگار کشیدن است و بیش از ۲۰۰ مقام عراقی در حال گوش دادن به سخنان اش هستند. او اعلام میکند که خائنانی در میان آنان هستند و دستور بازداشت شان را صادر میکند. او در آن جلسه اغلب میخندد و لبخند میزند. اعضای حزب به عنوان خیانتکار معرفی شده و به طور علنی تحقیر شده و برای اعدام از صفوف دیگر اعضا بیرون کشیده میشوند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی نسبت به دیگران دچار بی اعتنایی فراگیر هستند و مرتبا حقوق آنان را زیرپا میگذارند و نسبت به اقدامات آسیب زای خود برای دیگران احساس گناه نمیکنند. هم چنین، افراد خودشیفته ای، چون هیتلر و صدام همدلی کمی با دیگران دارند و یا اصولا احساس همدلیای با سایرین ندارند.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت سادیستی دارای الگوی فراگیر رفتار ظالمانه، تحقیرآمیز و پرخاشگرانه هستند. آنان از رنج روحی و جسمی دیگران لذت میبرند، دروغ میگویند و به دیگران آسیب میرسانند و یا با استفاده از ایجاد ارعاب دیگران را وادار به انجام خواستههای خود میکنند. سادیستها از ظلم یا خشونت فیزیکی به منظور تسلط بر یک رابطه استفاده میکنند و کنترلهای رفتاری ضعیفی دارند. از این رو نیز نمونههای فراوانی در زندگی و اقدامات صدام نشان دهنده وجود این گونه اختلالات شخصیتی است. افراد پارانوئید اغلب بی اعتمادی و سوء ظن خود را به دیگران القا میکنند که هسته اصلی شخصیت و سازوکار دفاعی مرکزی آنان است. آنان از طریق فرافکنی تهمت آمیز و بدخواهانه خود به دیگران تهدیدهایی را در جایی ایجاد میکنند که ممکن است قبلا وجود نداشته باشد.
درمان بیماران پارانوئید به شکلی غیرعادی دشوار است. با این وجود، افراد پارانوئید اغلب به طور شهودی به برخی افراد بیش از دیگران اعتماد دارند. در مذاکرات اولیه با صدام بر سر تسلیحات کشتار جمعی او احتمالا به برخی از مقامهای دولتی بیش از دیگران اعتماد داشته است مانند اعتماد بیشتر به ملک عبدالله دوم پادشاه اردن در مقایسه با اعتماد کمتر به عبدالله ولیعهد عربستان سعودی یا اعتماد بیشتر به کالین پاول وزیر امور خارجه امریکا در مقایسه با اعتماد کمتر به جورج بوش رئیس جمهور وقت امریکا. معدود مقامهای ارشد جهان که صدام ممکن بود برای مذاکره به آنان اعتماد پیدا میکرد باید صاحب قدرت میبودند.
افراد پارانوئید به افراد ضعیف اعتماد ندارند. ویژگیهای ضد اجتماعی صدام عدم همدلی با دیگران، انتقام جویی و نترس بودن او در برابر تحریمها و مجازاتها همگی باعث میشدند که مذاکرات با او فوق العاده دشوار شود. به نظر میرسید که صدام به نادیده گرفتن نظر بازرسان تسلیحاتی افتخار میکرد. این رفتار تا حد زیادی ناشی از الگوی شخصیت ضداجتماعی او بود. کاملا قابل پیش بینی بود که صدام به بازرسی تسلیحاتی بازرسان به عمثابه یک میدان نبرد مینگریست. انگیزههای او بدون شک ایجاد خشم و تحقیر بازرسان خارجی بود".
گردآوری و ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه
منابع:
Coolidge, Frederick L. , Segal Daniel L. (۲۰۰۷) , Was Saddam Hussein Like Adolf Hitler? A Personality Disorder Investigation, Military Psychology.
Immelman, Aubrey (۲۰۰۳) , The Psychological Profile of Saddam Hussein, Unit for Study of Personality in Politics.
Post, Jerrold M. (۱۹۹۱) , Saddam Hussein of Iraq: A Political Psychology Profile, Political Psychology, Vol.۱۲, No.۲, pp. ۲۷۹-۲۸۹